وبلاگ رسمی محمد گودرزوند چگنی

انتقاد بر عملکردهای مسئولان

انتقاد بر عملکردهای مسئولان

آخرین نظرات
نویسندگان

ناامیدی امروز ایران فقط یک احساس نیست؛ سلاح اصلی حکومت است. وقتی مردم خسته و پراکنده می‌شوند، رژیم بی‌هزینه‌تر سرکوب می‌کند و جامعه را در چرخه سکوت نگه می‌دارد. سرکوب رسانه‌ای، فشار اقتصادی و فرسایش روانی، مردم را به انفعال کشانده و بخشی از جامعه را به انتظار «نیروی بیرونی» رسانده است. با این حال، تاریخ نشان داده هیچ دیکتاتوری—even اگر مسلح و بی‌رحم باشد—به‌واسطه ناامیدی مردم دوام نمی‌آورد.

 

امروز بزرگ‌ترین خطر، نه قدرت حکومت، بلکه بازتولید ناامیدی در میان مردم است. در مقابل، احیای شبکه‌های کوچک مردمی، زنده نگه‌داشتن خاطره خیزش‌ها، نافرمانی‌های روزمره و یادآوری هویت جمعی می‌تواند ستون‌های ترس را ترک دهد. حتی حرکت‌های کوچک، وقتی پیوسته و فراگیر شوند، پایه‌های یک نظم پوسیده را می‌لرزانند.

 

هیچ معجزه‌ای از بیرون نمی‌آید اگر جامعه ذهناً آماده نباشد. آینده ایران را تنها اراده و انسجام مردم می‌سازد؛ و هرکس که ناامیدی را تبلیغ می‌کند، ناخواسته به دوام همان نظمی کمک می‌کند که از آن بیزار است

 

تصویب سقف ۱۴ سکه برای مهریه بیش از یک اصلاح حقوقی ساده است؛ نشانه حکمرانی‌ای است که به جای مقابله با فساد ساختاری، آسان‌ترین و کم‌هزینه‌ترین بخش زندگی مردم را هدف می‌گیرد. در حالی که زنان سال‌ها با نابرابری در مالکیت، اشتغال و منزلت خانوادگی دست‌وپنجه نرم کرده‌اند، قانون‌گذار آخرین ابزار جبرانی آنان را محدود می‌کند. شگفت‌آورتر آنکه نمایندگانی که در برابر رانت‌های میلیاردی، اختلاس‌های زنجیره‌ای، انحصارات اقتصادی و خودروسازی‌های ناکارآمد لب فروبسته‌اند، ناگهان با تمام قوا سراغ مهریه زنان می‌روند؛ گویی جسارتشان تنها برای محدود کردن حقوق ضعیف‌ترین گروه‌های اجتماعی فعال می‌شود. این گزینش ناقص و جهت‌دار، پرده از سوگیری قانون‌گذاری برمی‌دارد؛ جایی که زندگی خصوصی زنان سخت‌گیرانه تنظیم می‌شود، اما فسادهای کلان بی‌هیچ سقفی ادامه دارد. مهریه در سنت ایرانی–اسلامی نماد تعهد، حمایت و توازن قدرت است، نه صرفاً عددی در دفترخانه. محدود کردن آن بدون اصلاح نابرابری‌های اقتصادی، ارزش معنوی مهریه را به یک رقم تقلیل می‌دهد و پشتوانه زنان را نابود می‌سازد. در جامعه‌ای که سهم ارث، فرصت شغلی و دسترسی به مالکیت برای زنان همچنان نابرابر است، کاهش مهریه یعنی حذف آخرین سپر حمایتی. قانون‌گذار با یکسان‌سازی فرمالیستی، تنوع فرهنگی و کارکردهای متعدد مهریه را نادیده می‌گیرد و قانونی می‌نویسد که با واقعیت اجتماعی در تضاد است. شکاف قانون و جامعه، مشروعیت حقوقی را از بین می‌برد و بی‌اعتنایی عمومی را تشدید می‌کند. تناقض آشکار اینجاست: چرا برای مهریه سقف گذاشتند اما جهیزیه، که تمام بار مالی‌اش بر دوش دختر و خانواده‌اش است، همچنان بی‌سقف رهاست؟ این رویکرد گزینشی و جنسیت‌زده، گواه اولویت‌بندی غلط و محاسبات قدرت در پارلمان است. در نهایت، سقف‌گذاری مهریه نه عدالت می‌آورد و نه خانواده را ایمن‌تر می‌کند؛ تنها نشان می‌دهد نمایندگانی که توان مقابله با فساد را ندارند، ساده‌ترین هدف را انتخاب کرده‌اند: زنان

 

هوای تهران در اولین روز آذر ۱۴۰۴ به مرز هشدار قرمز رسید، اما تنها چیزی که جریان داشت، صف بی‌پایان خودروها در آزادراه کرج–تهران بود که حتی از کرج هم بیرون زده بود.

وزرا و مدیران ارشد با خودروهای تشریفاتی و از خط ویژه، آلودگی را پشت سر گذاشتند و به دفترهای مجهز به هوا ساز رسیدند؛ جایی که نفس کشیدن دغدغه‌ای ندارد.

رئیس‌جمهوری هم اگر در خانه سازمانی بود، خیالش راحت است؛ آنجا همه‌چیز «کنترل‌شده» است.

مدارس تعطیل شد؛ فاجعه‌ای تازه برای نسلی که سوادش سال به سال کاهش می‌یابد، اما فرزندان مسئولان سال‌هاست در خارج تحصیل می‌کنند.

خوزستان ماه‌هاست هوا ندارد، جنگل‌های هیرکانی می‌سوزند و شمال ایران از نفس افتاده است؛ با این‌حال رئیس سازمان محیط زیست تازه پس از روزها جلسه اضطراری تشکیل می‌دهد.

هواپیماهای اطفای حریق که بارها وعده خریدشان داده شده، معلوم نیست کجای کشور هستند.

خودروهای داخلی ۲۰ درصد بیشتر از استاندارد جهانی بنزین می‌سوزانند و عامل اصلی آلودگی‌اند؛ با این وجود مدیران خودروسازی با زیان انباشته همچنان محصولات بی‌کیفیت به مردم می‌دهند.

وزارت نفت می‌گوید الگوی مصرف بنزین سال‌هاست ثابت مانده؛ یعنی مشکل از کیفیت محصولاتی است که مدیران اجازه تولیدشان را می‌دهند.

فرماندهان نظامی به جای گزارش حرفه‌ای، جلوی دوربین شعار می‌دهند و مردم را ساده فرض می‌کنند؛ سخنانی درباره جنگ با ناتو و آمریکا وقتی حتی اصول ابتدایی نظامی نادیده گرفته می‌شود.

مدیریت شعاری جای دانش و تجربه را گرفته و نتیجه‌اش وضعیتی است که کشور در هیچ حوزه‌ای در تراز واقعی نیست.

رئیس‌جمهوری در سفر به قزوین به جای شنیدن حرف متخصصان، بر منبر اخلاق نشست.

آب دشت قزوین برای تهران منتقل می‌شود تا هزینه بی‌برنامگی در توسعه پایتخت از جیب شهرهای دیگر پرداخت شود.

کوچک‌ترین سیاست‌گذاری‌ها قربانی سهم‌خواهی جناحی شده و مردم برای تأمین ابتدایی‌ترین نیازهایشان درمانده‌اند

 

 آپدیت جدید شبکه اجتماعی X (توییتر سابق) پرده از واقعیت کاربران ایرانی برداشت؛ سیم‌کارت‌های سفید و اینترنت بدون فیلتر، خط‌کشی طبقات اینترنتی را آشکار کرد.

🔴 برخی نمایندگان مجلس که طرفدار شدید فیلترینگ‌اند، خود از اینترنت آزاد استفاده می‌کردند و موقعیت خود را جابه‌جا می‌کردند.

🔴 یکی از نمایندگان حتی گفته بود مردم صلاحیت اینترنت بدون فیلتر را ندارند؛ حالا مشخص شد خودش از سیم‌کارت سفید استفاده می‌کند.

🔴 وزیر ارتباطات دولت نیز وقتی لو رفت، موقعیت حساب خود را از ایران به «غرب آسیا» تغییر داد.

🔴 وعده حذف فیلترینگ که سال‌ها داده شده، همچنان محقق نشده و مسئولان حتی در عمل خودشان هم به آن پایبند نیستند.

🔴 بیش از ۱۲۲ هزار توئیت و ریتوئیت در ایران درباره این رسوایی منتشر شد و ۲۸ میلیون بازدید گرفت؛ رکوردی فراتر از رویدادهای سیاسی پس از جنگ ۱۲ روزه.

🔴 اینترنت طبقاتی و رانت دسترسی به خط سفید، حالا دیگر پنهان نیست و نشان می‌دهد نابرابری در دسترسی به اطلاعات عمیق است.

🔴 کاربران مخالف خارج‌نشین تندرو که ادای معترض را درمی‌آوردند، افشا شدند و مشخص شد برای ایجاد دوقطبی و امنیتی کردن فضا فعالیت می‌کردند.

🔴 این رسوایی تنها محدود به ایران نیست؛ در آمریکا، حساب‌های MAGA از روسیه و هند مدیریت می‌شدند، حساب‌های فلسطین‌دوست از پاکستان و هند.

🔴 در کشورهای عربی، حساب‌های طرفدار رژیم‌ها، از کشورهای دیگر مدیریت می‌شدند و در ترکیه، محتوای ضد فلسطین از اسرائیل و امارات منتشر می‌شد.

🔴 حساب‌هایی که طرفدار چین بودند و ادعا می‌کردند در خارج از چین‌اند، در واقع عملیات سازمان‌یافته بودند.

🔴 رسوایی سیم‌کارت‌های سفید، فساد، رانت و نابرابری دسترسی را در ایران عیان کرد و اعتماد عمومی را به مسئولان کاهش داد.

🔴 مسئولانی که مردم را از اینترنت آزاد محروم می‌کنند، خود از آن بهره‌مند می‌شوند و موقعیتشان را پنهان می‌کنند.

🔴 شبکه X نشان داد که فریبکاری در سیاست و ادعاهای اینترنتی در ایران و جهان گسترده و سازمان‌یافته است.

🔴 در نهایت، حقیقت از پشت پرده اینترنت آزاد و سیم‌کارت‌های سفید، مسئولان و رانت‌خواران را رسوا کرده و نابرابری و دوگانگی قدرت را عریان ساخت

 

رسانه ملی در ایران، با پوشش سراسری خود، می‌تواند نقشی تعیین‌کننده در اطلاع‌رسانی و انسجام اجتماعی ایفا کند، اما این نقش همیشه بدون چالش نیست.

🔹یکی از اصلی‌ترین نقدها به رسانه ملی، وابستگی آن به دولت و نهادهای قدرت است که زمینه سانسور و یک‌جانبه‌گرایی را فراهم می‌کند.

🔹بی‌طرفی رسانه ملی زیر سایه کنترل دولتی اغلب به چالش کشیده می‌شود و انعکاس دیدگاه‌های مختلف محدود می‌گردد.

🔹این وابستگی می‌تواند رسانه را به ابزاری برای تبلیغات سیاسی و پروپاگاندا تبدیل کند و اعتماد عمومی را کاهش دهد.

🔹تنوع محتوا و شمولیت دیدگاه‌ها در بسیاری از برنامه‌ها محدود است و گروه‌های اقلیت یا دیدگاه‌های مخالف کمتر دیده می‌شوند.

🔹دقت و صحت اخبار نیز گاهی قربانی شتاب در انتشار یا فشارهای سیاسی می‌شود.

🔹مسئولیت‌پذیری رسانه ملی در قبال اشتباهات یا ضعف‌ها، نیازمند شفافیت بیشتر است.

🔹استقلال مالی و اداری محدود، توانایی رسانه را در ارائه محتوای متوازن و بدون جانبداری کاهش می‌دهد.

🔹کیفیت برنامه‌ها، هرچند در برخی بخش‌ها بالا، اما در حوزه‌هایی مانند سرگرمی و آموزش، اغلب به سطح استانداردهای جهانی نمی‌رسد.

🔹نوآوری و استفاده از فناوری‌های جدید هنوز به اندازه کافی در رسانه ملی شکل نگرفته است.

🔹ارزش‌های اخلاقی و فرهنگی گاه در برابر فشارهای سیاسی و تبلیغاتی تضعیف می‌شوند.

🔹سرگرمی سالم، هرچند وجود دارد، اما اغلب با پیام‌های تبلیغاتی و سیاسی همراه می‌شود.

🔹آموزش و اطلاع‌رسانی، توان بالقوه بالایی دارد اما تحت محدودیت‌های محتوایی، کارکرد خود را کامل ایفا نمی‌کند.

🔹اعتماد عمومی به رسانه ملی با این محدودیت‌ها کاهش یافته و مخاطب به رسانه‌های جایگزین روی می‌آورد.

🔹در نهایت، رسانه ملی می‌تواند منبعی معتبر و اثرگذار باشد، اما برای تحقق این هدف، نیازمند استقلال، شفافیت، تنوع و نوآوری واقعی است

 

آنچه که گفتی سزاست

هر آنچه هست ناسزاست

 

🗒 یکی از دوستان با من تماس گرفت و گفت امروز به یادتان افتادم، گفتم سراغتان را بگیریم. گفتم امیدوارم در لحظه خوشایندی به یاد من افتاده باشی. گفت راستش امروز به ناسزاگویی افتادم و به یادم آمد به ما سفارش می کردید، تحت هر شرایطی ادب کلام را حفظ کنیم. جویا شدم چرا ناسزاگویی؟

 

⬅️ گفت: «در این یک هفته که کلاسهایمان به خاطر  آلودگی هوا مجازی شده تمام جزوه هایم ناقص شده، به خاطر سرعت پایین اینترنت، دائم ارتباطم با کلاس قطع می شد، با مخابرات تماس گرفتم من که حجم پر سرعت خریدم چرا سرعت اینقدر پایین است؟ به من جواب می دهد، سیم کشی ها قدیمی و مسی هستند، کشش سرعت بالا را ندارند!» 

 

⬅️ ادامه داد: «شب گذشته کلاس هایم که با فشار عصبی تمام شد، سر شب بود، گفتم یک دوش بگیرم سه بار رفتم حمام و بیرون آمدم آب نبود یا به قدری فشار آب پایین بود که قابل استفاده نبود، تماس گرفتم و پرسیدم چرا وضعیت این طور است، به من گفتند، شبکه فرسوده و هدررفت آب بسیار بالاست، شبها فشار را به شدت کاهش می دهیم تا هدررفت کمتر شود!» 

 

⬅️ آهی کشید و گفت: «از شدت آلودگی هوا یک هفته است از خانه بیرون نرفتم، حتی پرده ها را کنار نزدیم؛ چون داخل خانه هم سردرد و سوزش گلو داریم، در خبرها خواندم صادرات گاز به عراق از سر گرفته شده، گفتم چرا وقتی به دلیل کمبود گاز، نیروگاه ها به مازوت سوزی افتاده اند، باز هم گاز صادر می شود؟ در خانه راه می رفتم و ناسزا می گفتم که به یاد شما افتادم.» 

 

⬅️ گفتم، دقیقا پاسخ پرسشت همان پاسخی است که در زمینه شبکه تلفن و آب به تو دادند. اگر یادت باشد در کلاس «مسائل بین المللی جهان اسلام»، وقتی در مورد «اوپک گازی» صحبت می کردیم، گفتیم که ایران دارای دومین ذخایر گازی جهان است و در وضعیت معمول و غیر تحریم ظرفیت صادرات بالایی در این حوزه استراتژیک انرژی دارد، این هم در شرایطی که صنایع جهان در حال حاضر کمترین وابستگی را به نفت دارند.

 

⬅️ اما مساله دقیقا اینجاست که ذخایر گازی بالاست و خط لوله صادراتی، مسیر مستقیم دارد، افت فشار و مصرف نوسانی ندارد و از همه مهمتر به شبکه داخلی وصل نیست، به همین دلیل صادرات در زمستان هم که مصرف جهانی بالاست، بدون مشکل ادامه دارد. مساله ما ظرفیت برداشت از میدان نیست؛ وگرنه بیشتر برداشت می شد و در نیروگاه ها در زمستان مصرف می شد.

 

⬅️ مساله ما ظرفیت انتقال داخل کشور است. لوله ها، تقویت کننده ها، کمپرسورها و مدیریت فشار طی دهه ها توسعه کافی نداشتند، شبکه توزیع نه تنها فرسوده شده که متناسب با رشد جمعیت، تغییر سبک زندگی مردم طی دهه ها نه توسعه یافته و نه از فن آوری های روز بهره مند شده.

 

⬅️ مشکل اساسی ما فرسودگی زیرساخت ها در تمام زمینه ها در کشور است؛ چرا که اساسا در رویکردهای امنیتی- سیاسی، مساله رفاه مردم در اولویت نیست و در طول زمان، زیرساخت ها و شبکه هایی که زمانی نوین و کارآمد بودند، به حدی فرسوده می شوند که به ناگاه مثل آوار شدن بنایی که دهه ها در بی توجهی پدر خانواده فرسوده و فرو می ریزد، وضعیت را بحرانی و فروپاشیده می نماید.

 

آنچه که گفتی سزاست

هر آنچه هست ناسزاست

سخنان اخیر جعفرزاده درباره بحران آب و نابودی منابع طبیعی، بیش از آن‌که هشدار تازه‌ای باشد، یادآور مسئولانی است که سال‌ها در قدرت بودند اما امروز نقش «منتقدِ بی‌مسئولیت» بازی می‌کنند. او از بی‌برنامگی، خالی‌کردن سدها و فروپاشی مدیریت می‌گوید؛ اما پرسش اصلی این است: در سال‌هایی که بر صندلی مجلس تکیه داشتید، سهم شما در این رخوت و ناکارآمدی چه بود؟

 

جعفرزاده یکی از مسئولان از اول انقلاب تا کنون و نماینده اسبق مجلس امروز از «نبود خاک، هوا، جنگل و ساحل» می‌نالد، اما این فاجعه محصول همان دوره‌هایی است که مجلس باید قانون‌گذاری سخت‌گیرانه و نظارت حقیقی انجام می‌داد و نکرد. گریه‌کردن برای وضعیتی که خود در شکل‌گیری‌اش سهیم بوده‌اید، نه صداقت است و نه شجاعت سیاسی.

 

انتقاد از «ناامیدی مردم» زمانی معنا دارد که منتقد، گذشته خود را مرور کند و به نقش خود در ایجاد همین ناامیدی اعتراف کند؛ نه اینکه پس از خروج از قدرت، توپ را به زمین دیگران بیندازد. کشور از تکرار حرف‌های هزاربار گفته‌شده نجات پیدا نمی‌کند؛ از مسئولانی نجات می‌یابد که اول از همه مسئولیتِ گذشته‌ی خود را بپذیرند.

 

جعفرزاده اگر امروز دلسوز است، باید به‌جای بیان کلی‌گویی‌های تکراری، توضیح دهد در دوران نمایندگی خود برای جنگل، آب، خاک و نظارت بر پروژه‌ها چه کرده است. منتقد شدن بعد از پایان قدرت، فضیلتی نیست؛ فرار از پاسخگویی است

 

پرونده گِل‌پاشی به درفش کاویانی در یک برنامه تلویزیونی، تنها یک بی‌سلیقگی نبود؛ نمود آشکاری بود از گسست سازمان‌یافته جمهوری اسلامی از هویت ملی ایران. در برابر ایرانِ راستین که ریشه‌هایش از هخامنشیان و ساسانیان تا صفوی و پهلوی امتداد دارد، ایرانِ جعلی‌ای قرار گرفته که بر ایدئولوژی و دشمن‌تراشی بنا شده است.

 

ایران حقیقی ملتی است به قدمت تاریخ؛ ملتی که در کتیبه‌های داریوش و خشایارشا، در مفهوم ایرانشهر ساسانی، و در آینه شاهنامه فردوسی تعریف شده است. این ایران بر نظم، راستی، قانون، شهری‌گری و پیوست تمدنی استوار است؛ بر همان جهان‌بینی که امشاسپندان و فرّه کیانی نمادهای آن‌اند.

 

در مقابل، جمهوری اسلامی هویتی بدلی ساخته که در آن نفرت ایدئولوژیک جای افتخار ملی را گرفته، ایدئولوژی جای تاریخ را نشسته و پادشاهی – رکن پیوست تمدنی ایران – به‌طور سیستماتیک تخریب شده است. پروژه انکار ایران پیش از اسلام نیز بخشی از همین مهندسی هویتی است.

 

بازگشت به ایران راستین، بازگشت به این ریشه‌هاست؛ و امروز این پیوست تاریخی در جایگاه نمادین شاهزاده رضا پهلوی استمرار یافته است. راه ایران آینده از احیای این هویت می‌گذرد، نه از پذیرش ایران جعلی‌ای که ریشه‌هایش را انکار و نمادهایش را تحقیر می‌کند

 

در سال‌های اخیر، هم‌زمان با گسترش نقش‌آفرینی دولت‌ها در مدیریت مساجد، پدیده «روحانیت حقوق‌بگیر» به یکی از بحث‌برانگیزترین مباحث دینی و اجتماعی تبدیل شده است. توصیه اخیر آیت‌الله سیستانی مبنی بر پرهیز از اقامه نماز جماعت پشت سر امامانی که حقوق دولتی می‌گیرند، زنگ هشداری جدی است؛ هشداری درباره تضعیف استقلال نهاد دین و فرو رفتن تدریجی روحانیت در ساختار اداری حکومت. تجربه تاریخی نشان داده است که هرگاه مرز میان مسجد و حکومت کمرنگ شده، آزادی بیان دینی، نقد قدرت و عدالت‌خواهی نخستین قربانیان بوده‌اند. روحانی‌ای که معاشش از دولت تأمین می‌شود، خواه‌ناخواه در معرض دوگانه‌ای دشوار قرار می‌گیرد: یا باید حقیقت را بگوید و جایگاهش را به خطر بیندازد، یا برای حفظ موقعیت، زبان در برابر خطاها و ظلم‌ها ببندد. این «سکوتِ تحمیلی» نه‌تنها پیامدهای اخلاقی دارد، بلکه اعتماد عمومی نسبت به سخن منبر را نیز مخدوش می‌کند. سیستانی با این توصیه، بیش از آن‌که عدالت امام جماعت را زیر سؤال ببرد، به دفاع از شرافت و استقلال دین برمی‌خیزد. او می‌خواهد مسجد همان جایگاه مردمی خود را حفظ کند؛ جایی که صدای مردم باشد نه بازوی تبلیغاتی حکومت. در روزگاری که برخی روحانیون عملاً به کارمندان دولتی تبدیل شده‌اند، این هشدار یک یادآوری است: دین اگر وابسته شود، دیگر نمی‌تواند در برابر قدرت بایستد و این، آغاز خاموشی حقیقت است

 

در حالی که پنج کلان‌شهر ایران زیر «هشدار نارنجی» دفن شده‌اند و نفس‌کشیدن به امتیازی لوکس بدل شده، مسئولان همچنان با بی‌عملی مزمن و تصمیمات نمایشی، بحران آلودگی هوا را به فاجعه‌ای تکرارشونده تبدیل کرده‌اند. سال‌هاست که هر زمستان سناریو یکسان است: افزایش غلظت ذرات معلق، هشدارهای سازمان هواشناسی، توصیه به «عدم تردد غیرضروری» و بعد هم انتظار برای باد و باران. این یعنی مدیریت بحران در ایران به جای برنامه‌ریزی علمی، به دعا برای تغییرات جوی وابسته شده است.

 

بی‌کفایتی مدیریتی زمانی عریان‌تر می‌شود که می‌بینیم هیچ‌یک از ریشه‌های اصلی آلودگی—فرسودگی ناوگان حمل‌ونقل، بی‌نظمی در صنایع آلاینده، استانداردهای زیست‌محیطی شعاری، و نقشه شهرسازی فاجعه‌بار—در اولویت قرار ندارد. در عوض، توپ همیشه به زمین «شرایط جوی» انداخته می‌شود؛ انگار همین مدیران نبودند که طی دهه‌ها اجازه دادند تهران، اصفهان و تبریز به اتاق گاز تبدیل شوند. هشدار نارنجی یعنی وضعیت برای همه خطرناک است، اما مسئولان همچنان در وضعیت «بی‌تفاوتی قرمز» قرار دارند.

 

نتیجه این سوء‌مدیریت، نه یک بحران موقتی که نقض سیستماتیک حق اولیه مردم—حق تنفس—است. تا زمانی که نگاه سطحی، واکنشی و کوتاه‌مدت بر مدیریت کلانشهرها حاکم باشد، تنها چیزی که تغییر می‌کند رنگ هشدارهاست، نه کیفیت هوا