جریانسازی رسانهای اگر از مدار اخلاق، حقیقت و منافع عمومی خارج شود، به یکی از خطرناکترین ابزارهای دستکاری افکار عمومی تبدیل میشود؛ ابزاری که نه برای آگاهیبخشی، بلکه برای جهتدهی پنهان به ذهن و رفتار جامعه بهکار میرود. رسانهها با بزرگنمایی گزینشی، سکوت عامدانه درباره واقعیتهای مهم و برجستهسازی موضوعات کماهمیت، اولویتهای ذهنی مردم را بازتعریف میکنند. انتخاب خبر دیگر انتخاب واقعیت نیست، بلکه انتخاب «آن بخشی از واقعیت» است که قرار است دیده شود. چارچوببندی اخبار، قضاوت را پیش از اندیشیدن به مخاطب تحمیل میکند و مجال تحلیل مستقل را میگیرد. در این فرآیند، تکرار جای استدلال مینشیند و احساسات جانشین عقل میشود. تغییر نگرش عمومی نه با اقناع شفاف، بلکه با فرسایش تدریجی باورها رخ میدهد. هجمههای فرهنگی دقیقاً از همین نقطه آغاز میشوند؛ جایی که سبک زندگی، ذائقه و ارزشها آرام و بیصدا بازمهندسی میشوند. خطرناکتر آنجاست که این عملیات اغلب با ظاهری «کارشناسانه» و «علمی» ارائه میشود. مخاطب نه دروغ میشنود و نه حقیقت کامل؛ بلکه واقعیتی ناقص و جهتدار دریافت میکند. رسانهای که باید ناظر قدرت باشد، خود به ابزار قدرت بدل میشود. در چنین وضعیتی، افکار عمومی نه آگاهانه، بلکه هدایتشده شکل میگیرد. نتیجه، جامعهای است که واکنش دارد اما اراده ندارد. تنها سپر در برابر این وضعیت، سواد رسانهای و نگاه انتقادی مستمر است؛ وگرنه جریانسازی از اطلاعرسانی عبور کرده و به مهندسی ذهن جمعی ختم میشود.