آذر منصوری و جناح همفکرش نماد سیاستورزیِ بیتصمیم، پرادعا و عاری از مسئولیتپذیریاند؛ جریانی که سالها با ترساندن جامعه از «بدترها» رأی جمع کرد و امروز خود را طلبکار میداند. آنان بهجای پاسخگویی درباره نقش مستقیمشان در بازتولید انسداد، ژست اپوزیسیونِ درونحاکمیت میگیرند. این جناح استاد هشدارنامهنویسی پسینی است؛ زمانی فریاد میزنند که قدرت از دست رفته و هزینهای در کار نیست. وقتی نوبت تصمیم شجاعانه بوده، یا سکوت کردهاند یا به توجیه وضع موجود پرداختهاند. سیاست برایشان نه تغییر ساختار، که مدیریت نارضایتی و خرید زمان بوده است. از «وفاق» سخن میگویند اما مرادشان تسلیم جامعه به بنبستهای بالادستی است. مسئولیت ناکامیها را به گردن نهادهای دیگر میاندازند و سهم خود را انکار میکنند. بهجای ایستادن کنار مردم، همواره کنار صندلی قدرت ایستادهاند. زبانشان انتقادی است اما کارنامهشان محافظهکارانه. سرمایه اجتماعی را خرج بقا کردند و امروز از تهیشدن آن شاکیاند. اصلاحات را به برند شخصی تقلیل دادند و آن را از محتوا خالی کردند. هر زمان مطالبه رادیکال مردم اوج گرفت، ترمز شدند. هر زمان فشار حاکمیت افزایش یافت، عقب نشستند. نتیجه این سیاستِ لرزان، فرسایش امید و بیاعتمادی عمومی است. آذر منصوری و همفکرانش اگر صادقاند، نخست باید به شکستهای خود اعتراف کنند. بدون این اعتراف، هر نقدی صرفاً فرار رو به جلوست. جامعه دیگر با هشدارنامه و بیانیه قانع نمیشود.